سفارش تبلیغ
صبا ویژن

«السلام علیک یا مولانا اباصالح المهدی (عج) » 

سلام

سلام بر وجود پاک و مقدست...می دانی آقاجان، دلتنگ نگاهت شده ام؛ زمانه از آمدنت نا امید گشته و دل به پوچی ها سپرده؛ چه ایمانها و باورهایی که به پول فروخته شده اند . شیعیانت هم مانند خود غریب و گمنام اند...چگونه تاب می آوری؟ در حالی که اسلام دارد زیر پای قدرتمداران فریبکار جان می سپارد و جای قرآن فقط روی طاقچه های قدیمی شده است ؛ باورت می شود ! دیگر نماز و روزه کار پیرمردان و پیر زنان شده .دراین زمانه گویا بهشت راهم با پول معامله می کنند ...چه دروغ های مصلحتی و چه بی حرمتی ها .حتی با چادر های مشکی هم شهوت و پلیدی در فضای زمینیان بیداد می کند . چگونه بگویم برایت که خون پاک حسین (ع) زیر پای یزیدان زمانه پایمال گشته ؛ هنوز صدای فاطمه(س) در کوچه های تنگ و تاریک زمانه به گوش می رسد ، هنوز مزار گمشده اش از اشکهای تو نم دار است (آقا جان تو را به خدا به جای ما هم او را زیارت کن) هنوز ناله های علی(ع) ،استخوان در گلو و خار در چشم میان خشت های چاه تنهایی اش بیداد می کند.

مهدی جان ؛ حرمت محمد (ص) را شکسته اند ... هیهات ..هیهات که شرم دارم روزی چشم باز کنم و ببینم خود نیز از حرمت شکنان بوده ام... دوستت دارم .

                                  «اللهم عجل لولیک الفرج »



  • کلمات کلیدی :

  • همسنگران [ همسنگر]

    امروز به تو بازگشته ام
    با دعوت یا بی دعوت، خوانده یا ناخوانده، چند روزی مهمان تو هستم! آغوش باز کن!
    به بزم شادی ها آمده ام.
    خدا خوشحال، کعبه خوشحال، فاطمه خوشحال!
    خدا خوشحال که بزم عاشقی اش با آمدن علی کامل شد!
    کعبه خوشحال که او هم همچو فاطمه پهلویش برای علی می شکند!
    فاطمه خوشحال که هستی بی پدر نماند!
    همه مسرورند، همه می خندند، سبوح قدوس ربّ الملائکة و الرّوح
    روزدوم است،
    مهمان ها واجب خدا را بر مستحب رحجان داده و حسین حسین گویان لختی از مسجد خارج می شوند.
    تو هم همین را می خواستی! نه؟!
    درب جنوبی دانشگاه تهران می لرزد!
    حرب لمن حاربکم نصرالله، سلم لمن سالمکم نصرالله
    روز سوم شده؛
    عمّه زینب امشب آسوده می شود از خاطره ها
    دلش برای حسین تنگ است و چه پرشتاب به سوی گل گم کرده اش می رود!
    امشب، شب مهتابی معراج من بود!
    وجه افتراق، ظرف من و محمد است و گرنه معراج، معراج است!
    دستم به دامنت! دیگر سفارش نکنم! ما منتظریم!
    گاه رفتن است، سبکبار. . .
    می روم اما گمان مبر که دلم تنگ نمی شود!
    *بقره، آیه 88، "و قالوا قُلوبُنا غُلفُ بل لّعنهمُ اللهُ بکفرهم فقلیلا مّا یُومنون"


  • کلمات کلیدی :

  • همسنگران [ همسنگر]

    <      1   2   3   4      >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ :

    بعد از دو سال
    [عناوین آرشیوشده]
    طراحی قالب : مجید نصرتی