سفارش تبلیغ
صبا ویژن
86/10/18 12:0 ص

 

محرم هم داره میاد.
چادرها و خیمه هم برپا شدن و منتظر مهمونهاشون هستن. خدا میدونه چند نفرشون امسال دیگه تو این دنیای رنگی نیستن و از اون بالا دارن مهمونهای جدید رو شمارش میکنن! و ما...
چند بهارازعمرمون میگذره ؟ چند محرم رو تا حالا درک کردیم؟
اصلاً تا حالا فکرکردی چراهرسال تاریخ تکرار میشه و هر سال شور محرم بیشترمیشه ؟
چرا ؟ مگه چی شده ؟ واقعه ی کربلا چه هدفی داشته که مرتب داره تکرارمیشه ؟ چرا میگن کل یوم عاشورا کل ارض کربلا ؟
خب با این همه جواب که مرتب هم داره گفته و نوشته میشه، پس چرا مهدی دلش آروم نمیشه ؟
کجا جواب دلش رو می تونه پیدا کنه ؟ چشمامو می بندم و سرزمین کربلا رو تجسم میکنم ، تشنگی ، عطش ، گرما و... .
(دو سال توی یه جا دیگه بودم ، یادم میاد وقتی می رفتم بیرون موقع برگشتن، ازسرکوچه دیگه نفسم می برید ، از گرما و تشنگی ... . )
اگه با اون شرایط اونجا بودم می تونستم تحمل کنم ؟
دونستن اینکه حتماً با تیغ کشته میشی یا اگرزنده بمونی شلاق و پای پیاده وخارو بی حرمتی و ... .
نمی تونم بگم وقتی دستم رو با چاقو می برم یادم به این صحنه ها میاد ، نمیتونم تصورکنم دستم روبا تیغ شمشیرقطع کنن ، تشنه هم باشم و دوباره ادامه بدم !
ضربه های برنده شلاق ، لبه ی تیز خار... .

یه شب خواب دیدم دارم رو چمنها راه میرم که پاهام رفت رو خار، تیزی خارروحس کردم ، از چمن ها پریدم بیرون . این یه خواب بود اما اونا ... .
گفتم خدایا اگه من اونجا بودم ...؟
اصلاً از کجا معلوم مثل اون عده ای که وقتی چراغ ها خاموش شد رفتن، بلند میشدم و میرفتم؟
قرآن رو برداشتم ،بوسیدم و باز کردم
:

انان که از خوف پروردگارشان ترسانند و آنان که به آیات پروردگارشان ایمان می آورند و آنان که هرگز به پروردگارشان مشرک نمی شوند و آنان که آنچه وظیفه دارند بجا می آورتد،باز هم از این که بسوی پروردگارخود رجوع می کنند،دلهایشان ترسان است.چنین کسانی در کارهای خیر تعجیل می کنند و از دیگران سبقت می جویند و چه زیبا بود : ما هیچ کس را بیش از توانایی اش تکلیف نمی کنیم و نزد ما کتابی است که به حق سخن می گوید و به آنان هرگز ستمی نخواهد شد سوره ی مبارکه ی مومنون آیات 57تا 62
هر چی فکر میکنم تو هیچ کدوم از این دسته ها جایی ندارم... .
همه ی اینا رو داشتن و... می دونی و دیگه چی؟
آره کم بودن ، بلا کشیدن ، درد کشیدن اما ...عاشق بودن ، اونا امامشون رو می دیدن ، درک میکردن ... . چه لذتی بالاترازاین که کنار امامت باشی تا لحظه مرگ ، بعد هم همون لحظه آقات بیان کنارت و واست دعا بخونه ...
ایمان الهی ،عشق الهی ...
هنوز هم دل من نا آرومه اما این بار...
خیلی دوست دارم تو صندوقچه آرزوهام یه پارچه سبز پیدا کنم .

 



  • کلمات کلیدی :

  • همسنگران [ همسنگر]


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ :

    بعد از دو سال
    [عناوین آرشیوشده]
    طراحی قالب : مجید نصرتی