سفارش تبلیغ
صبا ویژن
86/9/5 12:0 ص

نذر کردماینجا بن بسته،
برای رهایی از پریشانی روزها،
برای رهایی از ردیف کلاغ های روی سیم چراغ
که همیشه منتظر حادثه اند،
برای رهایی از سنگینی نگاه گربه لنگی
که نمی دانم از چه فرار می کرد،
برای رهایی از دست باد
که پرهای پرنده ای مرده را به رقص می کشاند،
و برای رهایی از فکرهای بختک وار، بختک وار،
هر پاییز و زمستان
در یکی از همین چهارراه های ناامنی
از یکی از همین کودکان آشنایی
که همیشه دماغشان سرخ است،
نرگس بخرم.



  • کلمات کلیدی :

  • همسنگران [ همسنگر]


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ :

    بعد از دو سال
    [عناوین آرشیوشده]
    طراحی قالب : مجید نصرتی