اگر مشهد نبود...
دق می کردم.
به نظرتان عجیب است،نه؟می فرمایید چطور؟عرض می کنم.
آخرمن هم مثل هر آدمی دوست دارم قبر امامانم را زیارت کنم، ضریحشان را ببوسم، بنشینم توی صحن و زل بزنم به گنبد و گلدسته ها و ...اما ظاهرا خواستن همیشه هم توانستن نیست.
امامان بقیع را می گویی؛ که یا باید حج تمتع بروم که اصلا قابل تصور برایم نیست، مگر شاید وقتی که با این عصاهای چهارپایه راه بروم یا باید عمره بروم که نه چهارصد پونصد تومان خود سفر را دارم و نه ششصد هفتصد تومان سوغاتی خریدن را!
کربلا و نجف و سامرا و کاظمین را می گویی؛
نه آن موقع که مردم قاچاقی می رفتند، دل و جگرش را داشتم که تن به چنگال حرامیان احتمالی بسپارم و نه الان که مثل بچه ی آدم می شود رفت، پولش را دارم.
می گویید چرا این مسابقه های تلویزیونی و رادیویی و این ها شرکت نمی کنی؟ باور بفرمایید از مسابقه ی تلویزیونی مربوط به پنچرگیری انواع موتورسیکلت و اتومبیل گرفته، تا اطلاعات فنی مربوط به انرژی هسته ای، شرکت کرده ام، ولی خبری نبوده که نبوده.
حالا تصورش را بکن امام رضا (ع) هم توی ایران نبود، که لااقل هر چند سالی یک بار زائرش بشوم، خدا وکیلی دق نمی کردم.آخه درد یکی دوتا نیست که! همین چند وقت پیش رفقام رفتن امام رضا،اما بازم من نطلبید.خیالی نیست...
خدایا شکرت، به داده ات شکر به نداده ات هم شکر.