سفارش تبلیغ
صبا ویژن

    ...  به یاد همه روزهای دلتنگی که...

 دوباره دلم گرفته و نمی دونم چه کار کنم حتی با این که وقت نماز ظهر شده نمی تونم برم نمازم را بخونم فقط می دونم که دلم تنگ شده برای

وقتهایی که با بچه ها می رفتیم گلزار شهداء با اینکه کاری از دستمون بر نمی اومد فقط با اونها درد دل می کردیم اما باز خودش کلی بود .

 

 الان هم که دارم این را می نویسم هیچ چیز یادم نمی مونه که بتونم مثل برادرم و دوستاش بنویسم ... فقط می دونم که یکی از دوستای برادرم که از نویسندگان هست همیشه یه حرفی را به برادرم و بقیه می زد و اون اینکه هر وقت کاری از دستت بر نمی یاد و دلت سخت گرفته برو سجادت را باز کن و یه دل سیر توی سجده گریه کن اما من متاسفانه این کار را هم نمی تونم بکنم . چون دلم امون را بریده .....

 

 فقط دلم می خواد خدا بهم اینقدری جسارت بده که بتونم یه نامه برای آقا بنویسم . بنویسم که آقا کم آوردم در برابر خیلی از مخلصات در برابر .....ایشالله تو پست بعدی می نویسم

 

آقا جون من را به گرد پای اونها برسون بذار یه نامه با خطی که دارم بین یادگاریهای شما بذارم که خیلی دوستون دارم .

 

شهدا در قهقه مستانه عند ربهم یرزقونند: هم نفس آسمانی ها

 

 



  • کلمات کلیدی :

  • همسنگران [ همسنگر]


    لیست کل یادداشت های این وبلاگ :

    بعد از دو سال
    [عناوین آرشیوشده]
    طراحی قالب : مجید نصرتی