وقتی که عقربه های ساعت از 12 می گذره،وقتی زمین آروم می شه از تمام تلاشها
وقتی شب پاورچین پاورچین به آسمون پا می ذاره
وقتی که با ستاره ها و خلوت شب تنها می شی،اون وقت احساس می کنی نسیم خنک شب برات پیام آورده.پیامی که پره ازعطریاس و نرگسه؛ پره از قطره های ناب گلاب و پره از لحظه های شیرین پرواز
شب است و سکوتی دل انگیز و پر از راز. رازهای آبی ، سبز و سپید. شب است و خلوت من با خدا
"....نمی دونم چگونه از این خلوت بنویسم؟! تا می نویسم :" من با خدا
اشکها سرازیر می شه. آیا واقعا من با خدا بیگانه نیستم؟
خدا از من پرسید: دوست داری با من مصاحبه کنی؟
پاسخ دادم: اگر شما وقت داشته باشید
خدا لبخندی زد و پاسخ داد:
زمان من ابدیت است... چه سؤالاتی در ذهن داری که دوست داری از من بپرسی؟